کتيبه ای زير خاکستر در بامداد
رجعت تاتار، ديوارهای
پست نشابور تسليم نيزه
های بلند است، در هر کرانه
ای فواره های
خون . ديگر در اين
ديار گويا خيل قلندران
جوان را غيراز شرابخا
نه پناهی نيست. ای تا کهای
مستی خيام! بردار بسته
کهنه پائيز - پائيز جاودانی
ايام – من
با زبان مرده نسلی
که هر کتيبه
اش زير هزار
خروار خاکستر
دروغ مدفون شده
است ،
با که بگويم: طفلان ما
به لهجهٌ تاتاری تاريخ " پرشکوه
" نياکان را می آموزند
؟ اهل کدام
ساحل خوشکی ، ای قاصد محبت
باران! بيست و پنجم
مرداد 1347 – تهران |